دردانه من و بابا حمیددردانه من و بابا حمید، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

دردانه مادر

چهارشنبه سوری

  آراد عزیزم انگار همین دیروز بود که شب چهارشنبه سوری توی شکمم بودی و نگران بودم مبادا از سر و صدا بترسی. چقدر زود یکسال گذشت. یک سال پیش دستمو روی شکمم گذاشته بودم که از صدای انفجار نترسی و امسال تو بغل آقا جونت از رو آتیش پریدی. خدا رو هزار بار شکر که سالم و سلامت اومدی به زندگی من و بابایی.  دو روز پیش واکسن چهارماهگیت رو زدی. زیاد گریه نکردی و من فکر کردم واکسن اذیتت نکرده اما دیروز خیلی بی قرار بودی. پاتو تکون نمی دادی و محل واکسنت متورم و قرمز شده بود. خیلی بهم فشار اومد طوری که وقتی بابایی رسید خونه دیگه زدم زیر گریه. بدنم خیلی تحت فشار قرار گرفته بود.  این چند وقت از دل دردات کم نشده اصلا. تازه یه جورایی داری علا...
26 اسفند 1393
1